اطلاعات زبانی و دایرةالمعارفی غیر ضروری در مدخل فرهنگها
ترجمهی: ندا زادگان
1. تعریف
فرهنگ یا ترجیحاً متنی که مربوط به فرهنگنگاری است و کاربر به آن رجوع میکند (نک Wiegand.1984:15) 15به سه بخش واحدهای پیشین، متن اصلی و واحدهای پسین تقسیم میشود. گاهی «واحدهای میانی» نیز در ضمنِ متن اصلی فرهنگ گنجانده میشود. در این مقاله، هر جا صحبت از اطلاعاتی است که خارج از متن اصلی ارائه میشود، از اصطلاح «واحدهای برون متنی» (2) استفاده شده است.1-1 واحدهای پیشین و پسین فرهنگ
مطالب واحدهای پیشین و پسین فرهنگ را میتوان به دو نوع تقسیم کرد. نوع اول شامل اطلاعاتی است که برای استفادهی مؤثر و کارا از فرهنگ ضروری است و میتوان آن را بخشی از متن اصلی فرهنگ دانست؛ نوع دوم جزء مکمّل و متمّمِ متن اصلی فرهنگ و یا اطلاعات اضافی زبانی یا دایرةالمعارفی است، و ضرورتاً ارتباط مستقیم با متن اصلی ندارد.پیش گفتار و راهنمای استفاده از فرهنگ، جدول الفبای آوانگاری و فهرست اختصاراتِ به کار رفته در فرهنگ، جزء اطلاعات نوع اول هستند. تقریباً همهی فرهنگها دارای این نوع اطلاعات هستند و معمولاً جایگاه آنها در واحدهای پیشین فرهنگ است. همچنین فهرست افزودهها و تصحیحات، ضمائمی شامل واژههای جدید، منابع کتابشناسی و دیگر فهرستهای در نظر گرفته شده به عنوان راهنماهایی برای آشنایی با نظام به کار رفته در متن اصلی فرهنگ در گروه اول قرار میگیرند. البته وجود این نوع اطلاعات در تمام فرهنگها ضروری نیست. از آنجا که این اجزاء پیوند تنگاتنگی با متن اصلی دارند، دراینجا بررسی نمیشوند.
اما نوع دوم اطلاعات شامل این موارد است: دستور زبان، اسم مکانها و صفتهای مشتق (رایج در فرهنگهای زبانهای رومیایی)، مطالبی دربارهی نوع زبان فرهنگ (در فرهنگهای آمریکایی)، فهرست اختصارات و مترادفات، اصطلاحات و تعبیرهای بیگانه، فهرست واژههایی که در نسخههای مفصلترِ فرهنگ، جزء مدخلهای اصلی محسوب میشوند اما در فرهنگ کوچکتر حذف شدهاند (مانند فرهنگ دستی زبان کاتالان Fabra, 1983: 1322-1331)، شیوهی نگارش، علایم راهنمایی و رانندگی، تقویم، اوزان و مقادیر، پولهای رایج دنیا، نشانهها و نمادها، خلاصههای مطالب (فرهنگ جدید لانگمن Longman, 1981: 796) و حتی اینکه چگونه باشگاهی را تأسیس و آن را مدیریت کنیم (فرهنگ بینالمللی معیار Funk/wagnall, 1973). ارائهی این اطلاعات ممکن است صرفاً با اهداف تجاری و اقتصادی انجام شود، مثلاً تبلیغ برای کتابهای دیگرِ ناشر. البته میتوان آن را مکمّل کتابشناسی فرهنگ هم دانست.
1-2 واحدهای میانی فرهنگ
واحدهای میانی، اطلاعاتی هستند که درون متن اصلی فرهنگ گنجانده میشوند بیآنکه ارتباط مستقیمی با متن اصلی داشته باشند. مثلاً برای روح بخشیدن به فرهنگ از تصاویر رنگی استفاده میشود (فرهنگ زبان اسپانیایی Kapelusz, 1980). و از این قبیل است اطلاعاتی که در آخر متن اصلی فرهنگ لاروس روی کاغذ صورتی رنگی چاپ شده که جدا کنندهی بخش زبانی فرهنگ از بخش دایرةالمعارفی آن است.1-3 عرف فرهنگنگاری در مورد واحدهای برونمتنی فرهنگ
جایگاه واحدهای بیرون از بدنهی اصلی فرهنگ، بر خلاف متن اصلی آن، آن چنان قاعدهمند و مشخص نیست. اینکه مطلبی در مقدمه ذکر شود و نه در ضمیمه، میتواند نشان دهندهی اهمیتِ آن برای استفادهی مؤثر از فرهنگ باشد. در حالی که راهنمای استفاده از فرهنگ همیشه در واحدهای پیشین فرهنگ ذکر میشود، سایر ضمیمهها هر قدر همه که مفید باشند، مطالبی فرعی هستند که پس از متن اصلی فرهنگ و در واحدهای پسین میآیند. همه فرهنگهای یک زبانهی عمومی، فهرست الفباهای خارجی را ندارند، و اگر داشته باشند، هیچ قراردادی وجود ندارد که جایگاه آنها در واحدهای پیشین، متن اصلی یا بخش پسین معیّن شود؛ و فقط ملاحظات تجاری یا راحتی کاربر در استفاده از فرهنگ در تعیین جای این بخش دخیل است. به طور مثال، فرهنگ معاصر زبان فرانسوی (3) (1985) فهرست الفباهای خارجی را در بخش واحدهای پیشین میآورد، فرهنگ کیله و فلمریو (4) (1982) آنها را در متن اصلی ذیل مدخل «الفبا» میآورد و فرهنگ زبان فرانسوی اَشِت (5) (1982) آنها را در ضمیمه قرار میدهد. اما تمامی این فرهنگها مدخلهایی در متن اصلیشان دارند که اطلاعات مشخصی را به گونهای کمابیش متعارف ارائه میکنند. فرهنگ بدون سرمدخلهایش فرهنگ نیست اما بدون واحدهای برونمتنی، همچنان فرهنگ است. مطالبی که در واحدهای برونمتنی ذکر میشوند ماهیتاً متفاوت از یکدیگر و ناهمگون هستند و شامل انواع اطلاعات زبانی و دایرةالمعارفی میشوند که از نظر اهمیت و ارزش متفاوت هستند، و در نتیجه نمیتوانند چندان هم قاعدهمند باشند.1-4 روشهای برجستهسازیِ واحدهای برونمتنی فرهنگ
واحدهای برونمتنی فرهنگ به ندرت از متن اصلی متمایز میشوند، به طوری که کاربر فقط به صورت تصادفی آنها را کشف میکند، اما واحدهای پسین به دلیل آنکه در انتهای فرهنگ جای دارند بیشتر مورد توجه قرار میگیرند. وجود مقدمه و ضمیمه را میتوان در فهرست مطالب فرهنگ نشان داد. اما روش مؤثرتر برای مشخص ساختنِ آنها (و به ویژه واحدهای پسین)، استفاده از «شستی (6)» است که این روش در فرهنگ رَندوم هاوس (7) به کار رفته است.روش دیگر استفاده از رنگی متمایز برای علامتگذاری در حواشی صفحات واحدهای پسین است که در دو فرهنگِ فرانسویِ لاروس کوچک (pl, 1979) و فرهنگ فرانسوی زنده (DFV, 1980) و نیز فرهنگ ایتالیایی زینگارِلی (Zingarelli 1983) به کار گرفته شده است.
2. مشکلات مربوط به واحدهای برونمتنی فرهنگ
بعضی از انواع عناصر زبانی در نظام متن اصلی فرهنگ نمیگنجند. این مسئله در مورد الفباهای متفاوت از الفبایی که در متن اصلی به کار رفته، و نیز علامتها و نمادهایی مانند «&» یا «ʘ» صدق میکند. با اینکه اغلب کاربران برای جست و جوی این اقلام به فرهنگ رجوع میکنند، تا به حال اینگونه موارد را نتوانستهاند به طور مناسبی در متن اصلی بگنجانند. از این رو، تنها راه حل ممکن این است که این اقلام در ضمیمه قرار داده شوند.
فهرستهایی نیز هستند که ارتباط میان واژههای غیر موجود اصلی فرهنگ را نشان میدهند. این فهرستها برای زبانآموزان و نویسندگان متون بسیار مفیدند. برای مثال میتوان به اسامی رنگها، جدول روابط خانوادگی، و اسامی جمع یا فهرستهایی از اطلاعات دایرةالمعارفی مانند برندگان جایزهی نوبل، اندازههای پوشاک، رؤسای دولتها، تعطیلات و واحدهای پول اشاره کرد. البته واژههای چنین جداولی باید در متنِ اصلیِ فرهنگ و در جای الفبایی خود ذکر شوند، زیرا تقسیم فرهنگ به چندین الفبای مکمّل یکدیگر، استفاده از فرهنگ را دشوار میسازد. ممکن است فهرست اختصارات به طور مجزا وجود داشته باشد و هیچ دلیلی وجود ندارد که مثلاً واژهی ounce در متن اصلی ذکر شود اما صورت اختصاریِ آن یعنی oz تنها در پیوست بیاید. (نک Haensch,1982:46)
قرار گرفتن جدول در متن اصلیِ فرهنگ، مسئلهی انتخاب مدخلی را که جدول ذیل آن باید بیاید را به دنبال دارد. مثلاً در فرهنگهای انگلیسی واحدهای پول رایج را میتوان هم ذیلِ مدخل money آورد و هم ذیل مدخلcurrency. کاربرِ فرهنگیِ بزرگ تصویری ریدرز دایجست (8) (1984) آن را ذیل مدخل currency مییابد اما در سومین ویراست فرهنگ بینالمللی زبان انگلیسی وبستر (9) آن را ذیل مدخل money میبیند. برای حل این مشکل باید فهرستی از جدولها با شمارهی صفحه و مدخل مربوط به هر یک را در واحدهای پیشین فرهنگ آورد. راه حل دیگر استفاده از «ارجاع متقابل» است. اما زمانی که چندین سرمدخل در جدول به کار رفته باشد، این امر نیز دشوار میشود (مثلاً جدول حروف الفبا را میتوان ذیلِ مدخلهای «الفبا»، «حرف»، «چاپ» و «خط» آورد). راه حل آخر، آوردن جدول در یکی از ضمیمههاست که در این صورت باید در متن اصلی و فهرستِ مطالب به آن اشاره شود.
امکان دارد وجود بعضی از اقلام واحدهای برونمتنی دلیلی اقتصادی و تجاری داشته باشد. مثلاً به منظور پرهیز از وجود صفحات خالی در آخر کتاب، ممکن است ناشر این صفحات را به یادداشتها، تبلیغات و یا ضمائم اختصاص دهد. همچنین دیده شده است که فهرستی از واژههای پربسامد در ضمیمهی یک فرهنگ دو زبانه گنجانده شده تا پس از چاپ فرهنگ، تعداد صفحات آن درست به اندازهای باشد که ناشر از پیش وعده داده بوده است.
امکان دارد واحدهای فرهنگ شامل مطالبی باشد که ناشر قبلاً جداگانه آنها را به چاپ رسانده است. برای مثال میتوان به فرهنگهای دو زبانهی قدیمی و ابتداییای اشاره کرد (که اول بار در اواسط و اواخر دههی پنجاه قرن بیستم منتشر شد) و به عنوان ضمیمه در ویراست سال 1981 فرهنگ رندومهاوس آمده. این کار میتواند هم ارزش فرهنگ را در نظر منتقدان بالقوه فرهنگ بالا ببرد و هم باعث افزایش فروش آن گردد. اینکار باعث افزایش قیمت فرهنگ نیز میشود و برگشت پول هزینه شده برای طرح را تضمین میکند. گنجاندن مطالب دایرةالمعارفی در واحدهدی برونمتنی فرهنگ این امکان را فراهم میسازد که این مطالب به سادگی و با هزینهای اندک روزآمد شوند، اما متأسفانه این امر همیشه امکانپذیر نیست. برای مثال، در فرهنگ رندومهاوس 1981 و 1949 سایگون به عنوان پایتخت ویتنام جنوبی قید شده است اما زیمبابوه و بنگلادش وجود ندارند. هیچ اشارهای نیز به بیست و ششمین اصلاحیهی قانون اساسی امریکا نشده است که طی آن در سال 1971 سن رأیگیری به هجده سال تقلیل یافت. در سال 1987، یعنی بیست و یک سال بعد از انتشار اولین چاپ فرهنگ، این اطلاعات اصلاح و روزآمد شدند، و بخشی از آنها وارد متن اصلی فرهنگ شد.
از مجموع آنچه گفته شد چنین بر میآید که دو روش برای اصلاح و بهبود واحدهای برونمتنی فرهنگ وجود دارد: نخست، ایجاد ارتباط قویتری بین متن اصلی فرهنگ و واحدهای برونمتنی، و حفظ این ارتباط در فرهنگها و دوم روزآمد کردن مستمر مطالب واحدهای برونمتنی است.
3. گرایشهای تاریخی موجود نسبت به واحدهای برونمتنی فرهنگ
نمونههایی از واحدهای برونمتنی فرهنگهای دوزبانه و چندزبانهی قرنهای شانزدهم و هفدهم و هجدهم شامل تقدیمنامهی نویسنده به مشوق و حامیاش است که به گونهای نشانگر لطف و ستایش نویسنده از شخص مورد نظر است. در فرهنگهای قدیمی نسبت به فرهنگهای معاصر، گرایش به ارائهی اطلاعات دستوری رایجتر بوده است. وجود فهرستهایی از گیاهان، سنگها، واژهها و اصطلاحات شکار و دریانوردی نیز شاهدی هستند بر اهمیتِ درج واژههای تخصصی و علمی و فنی در آن زمان.گفته شده است که نیاز به ارائهی اطلاعات دایرةالمعارفی (و در نتیجه، نیاز به ارائهی آنها در واحدهای برونمتنی فرهنگ) ناشی از فقدان کتابهای مرجع در زمان تألیف اولین فرهنگها بوده است (Roe, 1977). واحدهای برونمتنی به تدریج از فرهنگهای دوزبانه به فرهنگهای یک زبانه راه یافت و تا ظهور اولین دایرةالمعارفها در قرن هجدهم، در نقش کتابهای حاوی اطلاعات عمومی عمل میکرد و سرانجام تا آنجا پیش رفت که فرهنگ و دایرةالمعارف کاملاً از هم جدا شدند. اما با افزایش حجم و قیمت دایرةالمعارفها و همچنین رشد روز افزون تحصیلات در بین مردم که طبعاً نیاز به افزایش تولید کتابهای مرجعِ ارزان قیمتتر را به وجود آورد، روند تألیف دایرةالمعارف به ویژه در اواخر قرن نوزدهم بار دیگر اوج گرفت، و از آن زمان تاکنون نقش مهمی در رقابتهای تجاری داشته است. اما روند اخیر به سوی تک جلدی شدن دایرةالمعارفها این تصور را برای کیت رو (Roe, 1977) به وجود آورد که در آینده ممکن است در فرهنگهای بزرگ، حضور عناصر و اطلاعات دایرةالمعارفی کاهش یابد.
4. نمونههای معاصر
1-4. فرهنگنویسی آمریکایی
فرهنگهای امریکایی بیش از فرهنگهای کشورها و زبانهای دیگر دارای واحدهای برونمتنی هستند. در حقیقت، کاربران فرهنگهای آمریکایی بر خلاف کاربران فرهنگهای انگلیسی عموماً انتظار دارند که فرهنگهایشان دارای ضمیمه باشند (Greenbaum/Meyer/Taylor, 1984: 47). بحثهای گستردهای در امریکا در مورد واحدهای برونمتنی گرفته است. به ویژه در جدال میان فرهنگهای وبستر ووستر (10)، (نک. Roe, 1977: 18f.; Leavitt, 1947: 56ff)، فرهنگ وبستر 3 و رقبای آن و حتی در نسخههای کاملی مانند رندومهاوس و صورتهای مختصر شدهای مانند فرهنگهای رومیزی.گرایش به واحدهای برونمتنی با فرهنگنویسی امریکایی آغاز میشود. اولین فرهنگ نوآوبستر (1806) شامل پیوستهایی مانند اوزان و مقادیر بود و فرهنگ جوزف ووستر (1846) نیز حاوی تلفظ نامها بود. این فرهنگ، فرهنگ عوامگرایی بود که هدفش ارائهی اطلاعات به کاربران معمولیای بود که اغلب فقط کتاب مقدس و فرهنگ لغت در اختیار داشتند. در جدال ووستر، و وبستر هر کدام تلاش میکرد که از نظر کیفیت و جذابیت واحدهای برونمتنی و سایر نوآوریها از دیگری پیشی بگیرد. برای مثال، هنگامی که مؤلفان وبستر دریافتند که فرهنگ ووستر دارای تصاویر است، آنان نیز در سال 1859 به سرعت تصاویری را به ویراست سالِ 1846 مریام وبستر (11) اضافه کردند. اما چون زمانِ کافی برای الحاق این تصاویر به متن اصی نداشتند، این بخش را به شکل یک «پیوست مصور» به چاپ رساندند. این پیوست به حدی مشهور شد که گرچه در چاپهای بعدی تصاویرِ آن به متن اصلی فرهنگ الحاق شد، جایگاه خود را در آخر فرهنگ نیز حفظ کرد. نکتهی دیگر اینکه اهداف اقتصادی از آغاز یکی از مهمترین ارکان فرهنگنویسی در امریکا بود. و این امر را میتوان به شرایط خاص آمریکا و فقدان فرهنگستانی مانند آنچه در اروپا وجود دارد، نسبت داد.
فرهنگهایی مانند فرهنگ آیزاک فانک (12)، در فرهنگ امریکایی همچنان نقش خود را در مقام یک مرجع تک جلدی حفظ کردند تا زمانی که بازار این فرهنگها با چاپ فرهنگِ قرن (13) از رونق افتاد. ( نک.Sledd, 1972: 122ff). اما بزرگترین انقطاع از روش سنتی در سال 1961 و زمانی به وقوع پیوست که ویرایش سوم وبستر به دلیل فقدان دستورالعمل و قاعده، به سبب کاهش اطلاعات دایرةالمعارفی و حذف فهرست اعلام جغرافیایی و پیوست زندگینامهها با مخالفت شدید منتقدان مواجه شد. تمام این اطلاعات در ویرایش دوم وجود داشت؛ و صرفاً برای پرهیز از حجیم شدن بیرویهی فرهنگ که منجر به افزایش اندازه و به تبع آن قیمتش میشد در ویرایش سوم حذف شده بود. فرهنگهای بعدی مانند رندومهاوس از اشتباه وبستر 3 عبرت گرفتند و به این ترتیب توانستند در فهرست پرفروشترین کتابها قرار گیرند. آنها در کنار روشها و شگردهای بازاریابی، تلاش کردند حدود 20 درصد از کل فرهنگ خود را به واحدهای برونمتنی اختصاص دهند. اما ارتباط این واحدها را با متن اصلی فرهنگ کم کردند. (نک.(Sledd, 1972:192 طرفه اینکه پس از فروش شرکت مریام وبستر به بریتانیکا، حتی وبستر 3 هم با پیوست فرهنگ هفتزبانه منتشر شد.
عموماً در واحدهای برونمتنی فرهنگهای امریکاییِ امروز بیشتر، اطلاعات دایرةالمعارفی ذکر میشود و نه اطلاعات زبانی. به عنوان مثال، کاربرد در واحدهای برونمتنی این فرهنگها به مطالبی از نوع زیر بر میخورد: تصویری از نوآوبستر (14)، مقالات مربوط به زبان به قلمِ زبانشناسان مشهور، فهرستی از کسانی که در تألیف فرهنگ مشارکت داشتهاند، رویدادهای تاریخی مهم، فهرست اسامی رؤسای جمهور، اعلامیهی استقلال، قانون اساسی ایالات متحدهی امریکا، اطلس و فهرست اعلام جغرافیایی. اطلاعات زبانی موجود در واحدهای برونمتنی این فرهنگ اغلب، شامل راهنمای سبکی، الگوهای خطاب و فهرستهایی از عبارات کلیشهای است که نباید به کارشان برد. گاهی مترادفات و فرهنگهای دو زبانه نیز در پیوست میآیند. رقابت اقتصادی باعث بهبود فرهنگها در قرن نوزدهم شد اما تأثیری در فرهنگهای قرن بیستم نداشت. در حال حاضر واحدهای برونمتنی فرهنگ بیشتر جنبهی تزیینی دارد، در این بخش معمولاً اطلاعاتی قدیمی ارائه میشود. با این حال باعث افزایش قیمت فرهنگ میشود، ضمن اینکه گاهی چندان هم قابل اعتماد نیستند. حتی گاهی هزینه تهیهی این بخشها بیش از هزینه خود فرهنگ است.
2-4 فرهنگ نویسی فرانسوی
در فرهنگنویسی فرانسوی، سنتِ ذکر واحدهای برونمتنی چندان نیرومند نیست. در اواخر قرن هجدهم (1789 لاروس کوچک؛ 1797، فرهنگ گاتِل کوچک (فرهنگ جدید دستی زبان فرانسوی)) و به ویژه در طی قرن نوزدهم (Larousse, 1856 فرهنگ بینالمللی فرانسوی؛ Boiste, 1829) بود که در فرهنگهای فرانسوی موفقِ دارای حجم متوسط، استفاده از پیوستهای حاوی اطلاعات جغرافیایی، متداول شد. کمادا (15) (1967: 318) این روند را به تأثیر زبان انگلیسی نسبت میدهد. در مقدمهی فرهنگ لاروس کوچک (1856)، بخشی با عنوان «صفحههای صورتی رنگ» به کاربران معرفی شد که مشتمل بود فهرستی از عبارات و اصطلاحات خارجی، که بعدها ضربالمثلهای فرانسوی نیز به آن افزوده شد. این مورد، احتمالاً مشهورترین بخش برونمتنی نزد کاربران فرانسوی فرهنگ بود.بررسی واحدهای برونمتنی در فرهنگهای معاصر فرانسوی نشان میدهد که در آنها ارائهی مسائل زبانی بیشتر از اطلاعات دایرةالمعارفی مورد توجه است. بنابراین در این بخشها فهرستی از کلمات همآوا و متشابه، گونههای محلی (1980، فرهنگ فرانسوی زنده DFV)، اطلاعاتی در مورد ساختِ واژهها همراه با فهرست عناصر واژهساز (1971، فرهنگ بزرگ هفت جلدی لاروس GLLF)، فهرست بسامدی واژهها، جدول صرف افعال، قاعدههای دشوار دستور زبان (مثل «قواعد مطابقهی اسم مفعول» در Logos، 1981)، اسامی مکانها همراه با اهالی آنها یافت میشود. همچنین در واحدهای برونمتنی فرهنگهایی مانند فرهنگ کودکان که واژگان طیف محدودی دارند به مدخلهایی اشاره میشود که در خردساختار آنها کلماتی به کار رفته که به عنوان سر مدخل در فرهنگ نیامدهاند (1977، فرهنگ پایهی لاروس (16)). از جمله اطلاعاتی دایرةالمعارفی که حتماً در فرهنگها حضور دارند میتوان از اطلسها، علایم راهنمایی و رانندگی، فهرست اعضای فرهنگستانهای فرانسه و برندگان جایزهی نوبل نام برد.
3-4 فرهنگنویسی روسی
در فرهنگنویسی روسی معمولاً اطلاعات خارج از متن اصلی (و به ویژه اطلاعات دایرةالمعارفی) محدود است. از آنجا که فعالیتهای فرهنگنویسی در روسیه کاملاً متمرکز است عامل رقابتهای اقتصادی موضوعیت ندارد و از این نظر تفاوت زیادی بین فرهنگها وجود ندارد.در این فرهنگها علاوه بر مقدمه، یک راهنمای استفاده از فرهنگ وفهرستهایی از اختصارات به کار رفته در فرهنگ، و الفبای روسی نیز در واحدهای پیشین فرهنگ ذکر میشود (Evgen'eva 1981-1984; Ožegov, 1982). این کار احتمالاً برای کمک به زبان آموزان خارجیِ زبان روسی، از جمله آن دسته از مردم شوروی [سابق] است که زبانی غیراسلاوی دارند و برای ثبت زبان خود از گونهی سازگار شدهی خط سیریلیک استفاده میکنند (مثل زبان آذربایجانی) واژگان و عبارتهای خارجی که با الفبای لاتین نوشته میشوند (مثل eo ipso, bon vivant) و با زبان روسی خیلی هماهنگ نیستند، باید خارج از بدنهی اصلی متن سیریلیک فهرست شوند. نمونهی این مورد را میتوان در فرهنگ اوشاکف (17) (1940-1935) و در فرهنگهای اصطلاحات و تعابیر خارجی مانند بابکین / شندکوف (18) (1966) یافت.
ضمیمههای مربوط به دستور زبان و نظام صرفی آن، اگرچه وجودشان به ویژه برای زبانآموزان ضروری است، به ندرت در فرهنگهای یک زبانهی روسی وجود دارد. مثلاً اِوگنِوا (19) برای جبران نقصِ ارجاعِ متقابل در بدنهی اصلی فرهنگ، فهرستی از صورتهای صرفی را در واحدهای پیشین فرهنگ آورده است. این صورتهای صرفی به مراجعه کننده کمک میکنند تا مثلاً برای فهم واژهی žgu (اول شخص مفرد فعل) به مدخل žeč (به معنی سوختن») مراجعه کند. اختصارات و فهرستهای ضمیمه شده جز در فرهنگهای زبانآموز، معمولاً در متن اصلی فرهنگهای یکزبانه آورده نمیشوند. در چنین فرهنگهایی فهرستی هم وجود ندارد که مواردی مثل i.t.d. (به معنای «و غیره») در آن بیاید. به نظر میرسد که از کاربر روسی انتظار میرود که با فرهنگهای تخصصی آشنا باشد و فرهنگ یکزبانهی عمومیاش را با فرهنگهای تخصصی و فرهنگهای اختصارات، مترادفات و دیگر موارد کامل کند.
5. بررسی واحدهای برونمتنی در فرافرهنگنویسی (20)
در فرهنگنویسی یکزبانهی انگلیسی، فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی و نیز در کتابهای درسی فرهنگنویسی معمولاً توجه کمتری به واحدهای برونمتنی فرهنگ میشود. اما فرافراهنگنویسی امریکایی یک استثنا برای این امر محسوب میشود. برای مثال لندو (21) (119- 115: 1984) واحدهای برونمتنی را از جملهی اجزای اساسی و مهم فرهنگ میداند اما در آثاری که به بررسی بخشهای مختلف فرهنگهای فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی میپردازد، اشارهای به این واحدهای برونمتنی نمیشود. خئرارتس و یانسنس (22) (57-1982) نوعی از ضمیمههای موجود در فرهنگهای هلندی را نام بردهاند اما اطلاعات بیشتر و مفیدتری دربارهی کارکرد یا نقششان ارائه ندادهاند. تنها در شمار محدودی از نوشتهها (مثلاً رو 1977) توجه ویژهای به بخشهای برونمتنی فرهنگهای یکزبانه دارند. توجه به واحدهای برونمتنی به طور خاص در آثاری دیده میشود که یا به بررسی فرهنگهای دوزبانه میپردازند (مثلاً در مورد زبان اسپانیایی نگاه کنید به وِرنِر (23) (81-79: 1979) و هائِنش (24) (467-459: 1982) یا ماهیت عملی (مثل کیستر (25) 1977) یا آموزشی دارند مانند کتابهایی که استفاده از فرهنگ را آموزش میدهند. البته بعضی از کتابهای درسی هم که برای استفاده از فرهنگ تخصصی زبانآموز تألیف شدهاند هیچ اشارهای به واحدهای پسین فرهنگ ندارند، اگرچه فرهنگهایی که این کتابها در موردشان نوشته شدهاند، خود حاوی پیوستهای بسیار مفیدی هستند (مثل کرک پاتریک (26) 1981).این وضعیت فرافرهنگنویسی را میتوان نتیجهی این واقعیت دانست که فرهنگهای امریکایی مطالب زیادی در واحدهای برونمتنی فرهنگ دارند. نویسندگان فرهنگهای دوزبانه باید در خاطر داشته باشند که زبانآموز مبتدی، به راحتی به اطلاعات دایرةالمعارفی و اطلاعات مربوط به ویژگیهای فرهنگی زبان خارجی دسترسی ندارند و بنابراین وظیفهی فرهنگ است که چنین اطلاعاتی را فراهم کند. بنابراین، نویسندگان فرهنگهای دو زبانه باید نسبت به مسائل مربوط به واحدهای برونمتنی حساس باشند. در فرهنگهای علمی و دانشگاهی مانند فرهنگ انگلیسی آکسفورد (27) که اغلب موضوع پژوهشهای فرافرهنگنویسی هستند بخشهای برونمتنی عموماً محدود به منابع کتابشناختی یا مطالبی است که مایهی اعتبار نویسندگان مدخل مربوطه است. اما این واحدها به فراوانی در فرهنگهای به اصطلاح «کاربردی» یا «عمومی» یافت میشود و به جذب مخاطبان عامتر کمک میکنند، و باعث میشود محققان نظر خوشایندی دربارهی آن نداشته باشند (لندو، 119: 1984) چهارچوب و قالب توضیحات فرهنگنگاشتی و ماهیت ناهمگون واحدهای برونمتنی دو عامل دیگر برای توجیه این خلأ در حوزهی فرافرهنگنویسی هستند. پژوهشهای نظری فرهنگنویسی در اروپا به طور گستردهای به بحث در مورد تقابل دوگانهی سرمدخل - مدخل میپردازند (مثل کلان ساختار - خردساختار، 1977)، و این در حالی است که از نظر علم کتابداری و صنعت نشر، ظاهر کتاب اهمیت بیشتری دارد.
پینوشتها:
1. Margaret Cop, "Linguistic and Encyclopedic Information Not Included in the Dictionery Articles", in Dictionaries: An International Encyclopedia of Lexicography. edited by F. J. Hausmann et.al, Berlin, New York: Walter de Gruyter, 1981; pp 761-767.
2. outside matter
3. DALF
4. Quillet / Flammarion
5. Hachette
6. thumb index یا بریدگیهای مدوّر کنارهی کتاب است که شستیها در آن قرار دارد و حروف الفبا روی آن چسبانده میشود تا کاربر بتواند به راحتی و به سرعتی حرفی را که میخواهد در فرهنگ جست و جو کند بیابد. (ویراستار)
7. Random House
8. Readers Digest
9. WIII
10. Webster - Worcester
11. Merriam Webster
12. Isaac Funk
13. Century Dictionary
14. Noah Webster
15. Quemeda
16. Larouss Base
17. Ušakov
18. Babkin / Šendecov
19.Evgen'eva
20. Metalexicography: به معنی مطالعه و بررسی تاریخ تحولات نظریههای فرهنگنویسی.
21. Landau
22. Geeraerts-Janssens
23. Werner
24. Haensch
25. Kister
26. Kirkpatrick
27. OED
ترجمهی: عاطفهی ابهری...[ و دیگران]، (1395)، فرهنگنویسی: مباحث نظری و کاربردی، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}